اينجانب مناسب ميدانم كه شمه اي كوتاه و قاصر در باب «ثقلين» تذكردهم؛ نه از حيث مقامات غيبي ومعنوي وعرفاني، كه قلم مثل مني عاجز است از جسارت درمرتبهاي كه عرفان آن برتمام دايرة وجود، از ملك تا ملكوت اعلي و ازآنجا تا لاهوت وآنچه درفهم من و تو نايد، سنگين و تحمل آن فوق طاقت، اگر نگويم ممتنع است؛ و نه ازآنچه بربشريت گذشته است، از مهجور بودن از حقايق مقام والاي «ثقل اكبر» و«ثقل كبير» كه از هرچيز اكبر است جز ثقل اكبر كه اكبر مطلق است؛ و نه از آنچه گذشته است برايندو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتيان بازيگر كه شمارش آن براي مثل مني ميسر نيست باقصور اطلاع و وقت محدود؛ بلكه مناسب ديدم اشارهاي گذرا و بسيار كوتاه ازآنچه برايندو ثقل گذشته است بنمايم. شايد جملة لَنْ يَفْتَرِقا حتّي يَرِدا عَلَيَّالْحوَض اشاره باشد بر اينكه بعد از وجود مقدس رسول الله ـ صلي الله عليه و آلهوسلم ـ هرچه بر يكي از اين دو گذشته است برديگري گذشته است و مهجوريت هر يك مهجوريتديگري است، تا آنگاه كه اين دو مهجور بر رسول خدا در «حوض» وارد شوند. و آيا اين «حوض» مقام اتصال كثرت به وحدت است و اضمحلال قطرات در دريا است، يا چيز ديگر كه بهعقل و عرفان بشر راهي ندارد. و بايد گفت آن ستمي كه از طاغوتيان بر اين دو وديعةرسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ گذشته، بر امت مسلمان بلكه بر بشريت گذشتهاست كه قلم از آن عاجز است.
در روز بيستم جمادى الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق با 30 شهريـور 1281 هجرى شمسى ( 21سپتامپر 1902 ميلادى) در شهرستان خمين از توابع استان مركزى ايران در خانواده اىاهل علـم و هجرت و جهاد و در خـانـدانـى از سلاله زهـراى اطـهـر سلام الله عليها،روح الـلـه المـوسـوى الخمينـى پـاى بـر خـاكدان طبيعت نهاد . او وارث سجاياىآباء و اجدادى بـود كه نسل در نسل در كار هـدايـت مردم وكسب مـعارف الهى كـوشيـدهانـد. پـدر بزرگـوار امام خمينـى مرحوم آيه الـله سيد مصطفى مـوسـوى از معاصريـنمرحـوم آيه الـلـه العظمـى ميرزاى شيـرازى (رض)، پـس از آنكه ساليانـى چنـد درنجف اشـرف علـوم و معارف اسلامـى را فـرا گرفته و به درجه اجتهـاد نايل آمـدهبـود بـه ايـران بازگشت و در خميـن ملجاء مردم و هادى آنان در امـور دينـى بـود. در حـاليكه بيـش از 5 مـاه ولادت روح الـلـه نمى گذشت، طاغوتيان و خوانين تحتحمايت عمال حكومت وقت نداى حق طلبـى پـدر را كه در برابر زورگـوئيهايشان بـه مقاومتبـر خاسته بـود، با گلـوله پاسـخ گفـتـنـد و در مـسير خميـن به اراك وى را بـهشهادت رسانـدنـد. بستگان شهيـد بـراى اجراى حكـم الهى قصاص به .تهران (دارالحكـومه وقت) رهـسـپار شـدند و بر اجراى عـدالت اصـرار ورزيدند تا قاتل قصاصگرديد
بديـن ترتبيب امام خـميـنى از اوان كـودكى با رنج يـتيـمى آشـنا و با مفهومشهادت روبرو گرديد. وى دوران كـودكـى و نـوجـوانى را تحت سرپرستى مادر مـومـنـه اش (بانـو هاجر) كه خـود از خاندان علـم و تقـوا و از نـوادگان مـرحـوم آيـه الـلـهخـوانسـارى ( صاحب زبـده التصانيف ) بوده است. همچنيـن نزد عمه مـكـرمه اش ( صاحبـه خانم ) كه بانـويى شجاع و حقجـو بـود سپرى كرد اما در سـن 15 سالگى از نعمتوجـود آن دو عزيز نيز محـروم گـرديد.